برگشتی
به خاطر آوردم
گرمای لذت بخش زندگی را
با تمام وجود به خاطر آوردم
زندگی را
لمس لحظه های ملموس با تو بودن
رویاهایم با واقعیاتم مخلوط شده اند
تو را حس کردم
حسی که از باورم خارج بود
قلبم را احساس کردم
که با شدت در سینه تو می تپید
دستت را احساس کردم
که با آرامش در دستانم حرکت می کرد
فکرم را با احساسم در آمیختم
به واقعیت تو رسیدم
به تجربه آرامش واقعی
عاشق بودن
با تو عاشق بودن . . .
سلام
ممنون که به من سر می زنی.
چرا انقدر تلخ نوشتی؟؟
ولی قشنگه. امیدوارم اگه رفته برگرده و گرنه امیدوارم پیداش کنی.
موفق باشی شازده
واقعا که دزدن ...
واقعا خدا ازشون نگذره ..
نِمدُنَم!
حس کردمش اما بی سرانجام بود.
مرسی که به من سر زده بودید.
از شما به عنوان یک وبلاگدار دعوت می شود امکانات دو سیستم وبلاگ بلاگ اسکای و زئووس را مقایسه کنید
برای دیدن امکانات سیستم وبلاگ های زئووس به آدرس زیر مراجعه کنید
www.XEC.IR