لمس

 برگشتی

 به خاطر آوردم

 گرمای لذت بخش زندگی را

 با تمام وجود به خاطر آوردم

 زندگی را

 لمس لحظه های ملموس با تو بودن

 رویاهایم با واقعیاتم مخلوط شده اند

 تو را حس کردم

 حسی که از باورم خارج بود

 قلبم را احساس کردم

 که با شدت در سینه تو می تپید

 دستت را احساس کردم

 که با آرامش در دستانم حرکت می کرد

 فکرم را با احساسم در آمیختم

 به واقعیت تو رسیدم

 به تجربه آرامش واقعی

 عاشق بودن

 با تو عاشق بودن . . .

نظرات 5 + ارسال نظر
نیلوفر دوشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 08:43 ق.ظ http://Everything2.blogsky.com

سلام
ممنون که به من سر می زنی.
چرا انقدر تلخ نوشتی؟؟
ولی قشنگه. امیدوارم اگه رفته برگرده و گرنه امیدوارم پیداش کنی.
موفق باشی شازده

نوشی پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 04:17 ب.ظ http://taMeshki.com

واقعا که دزدن ...

واقعا خدا ازشون نگذره ..

دخترکِ اوریجینال جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 02:45 ق.ظ http://dokhtarak.ir

نِمدُنَم!

سمیه جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 10:40 ق.ظ http://maheyakhi.blogfa.com

حس کردمش اما بی سرانجام بود.
مرسی که به من سر زده بودید.

لیلی جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 ب.ظ

از شما به عنوان یک وبلاگدار دعوت می شود امکانات دو سیستم وبلاگ بلاگ اسکای و زئووس را مقایسه کنید
برای دیدن امکانات سیستم وبلاگ های زئووس به آدرس زیر مراجعه کنید
www.XEC.IR

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد