ذهنیت

شوق تو در زیر پوستم زجه موره می کند ...

احوال ما خوب است ...

از بس که احوال شما خوب است ...

چشمانت مرا یاد لبهایم می اندازد ...

و صد البته ...

لبهایم تو را یاد چشمانت می اندازد ...

که روزگاری بی اندازه دوستشان داشتی ...

تصورت می کنم ...

چون تصورم را قوی کرده ام ...

چون دوستت می داشته ام ...

چون دوستم می داشته ای ...